معنی پایتخت فلاسفه
حل جدول
آتن
فلاسفه
حکیمان
فلاسفه ایرانی
ابوسعید
سرزمین فلاسفه
یونان
شهر فلاسفه
آتن
کشور فلاسفه
یونان
از فلاسفه
کارل لایل
پایتخت
تختگاه
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
فلاسفه. [ف َ س ِ ف َ / ف ِ] (از ع، اِ) ج ِ فیلسوف. حکیمان. (فرهنگ فارسی معین). این جمع فلسفی است که به معنی حکیم باشد. (غیاث): از حال بزرگان رأی، و مشاهیر شهر و فلاسفه میپرسید. (کلیله و دمنه). || اسم مرکبی است از معاجین کبار که مادهالحیاه نامند. (فهرست مخزن الادویه).
پایتخت
پایتخت. [ت َ] (اِ مرکب) پاتخت. شهری که پادشاه در آن سکونت دارد و بعربی دارالسلطنه گویند. (غیاث اللغات). قُطب. حاکم نشین. کرسی. کرسی مملکتی.دارالملک. پادشائی. حضرت. واسطه. قاعده (تبریز قاعده آذربیجان است). قاعده ٔ ملک. عاصمه. قصبه. مستقر. مقر. مستقر ملک. نشست. نشست گاه. تختگاه. ام البلاد. سریر. سریرگاه. دارالاماره. دارالمملکه. دار مملکت: ثم عبدالعزیزبن موسی بن نصیر و سریره اشبیله. ثم ایوب بن حبیب اللحمی و سریره قرطبه. (نفخ الطیب ج 1 ص 140).
فرهنگ عمید
فیلسوف
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) جمع فیلسوف حکیمان. فیلسوف، حکیمان
فارسی به عربی
راسمال
معادل ابجد
1669